منابع بینش1. عقل؛ یکی از منابع بینش انسان، عقل میباشد. تفکر و اندیشه، کاری است که در نظام آفرینش بر عهدهی عقل نهاده شده است. مراد از عقل در اینجا عقلی است که این مقدار شناخت برایش حاصل شود که بتواند راه سعادت خویش را تشخیص دهد، چنانکه حضرت7 میفرمایند: کفاک من عقلک ما اوضح لک سبیل غیک من رشدک؛ عقل تو را کفایت کند که راه گمراهی را از رستگاری نشانت دهد. و همچنین میفرمایند: والعقل حسام قاطع و قاتل هواک بعقلک؛ و عقل شمشیری است برّان و هوای نفس خویش را با شمشیر عقل بکش. امام7 فکر را عامل بصیرت معرفی میفرمایند: من طال فکره حسن نظره؛ هرکس فکرش طولانی شود، بینایی او نیکو میشود. 2. علم و دانایی؛ امام علی7 ضمن بیان ویژگیهای پیامبر اکرم9 میفرمایند: مردمی که از شناخت عمقی بیبهرهاند و شناخت آنان از هستی، منحصر به محسوسات است به عنوان بیمارانی هستند که به ناآگاهی و سرگردانی مبتلا هستند. رسول اکرم9 به عنوان طبیب خبیر و متخصص است که خود به سراغ بیماران میرود و آنان را از ناآگاهی بیرون میآورد. امام7 در مورد این افراد میفرمایند: من قلوب عمی و آذان صمّ والسنة بکم افرادی که به کوردلی مبتلا هستند و گوش قلبشان کر و زبان جانشان لال شده است، بیمارانی هستند که منبع شناختهای عقلی و قلبی آنان مسدود شده است؛ بدین جهت از شناخت عمق هستی محروماند و لذا ایشان در توصیف این گروه میفرمایند: لم یستضیؤا بأضواء الحکمة ولم یقدحوا بزناد العلوم الثاقبة فهم فی ذلک کالانعام السائمة والصخور القاسیة؛ بنیامیه با نور حکمت، جان و دل خود را روشن نساخته، و با شعلههای فروزان دانش، قلب خود را نورانی نکردهاند، چونان چهارپایان صحرایی و سنگهای سخت و نفوذ ناپذیرند. امام علی7 دانایی را عامل بینایی معرفی میفرمایند: این دانایان کسانی هستند که با چشم عقل به هستی مینگرند و نگاهشان از این جهان محسوس عبور میکند و به جهان نامحسوس میرسد و در نتیجه همراه و همخانهای که این راه به آن منتهی میشود را میبینند. 2. قرآن کریم؛ و کتاب الله بین اظهرکم ناطق لایعیالسانه و بیت لاتهدم ارکانه و عز لاتهزم اعوانه. کتاب الله تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض ولایختلف فی الله، ولایخالف بصاحبه عن الله؛ کتاب خدا؛ قرآن، در میان شما سخنگویی است که هیچگاه زبانش از حقگویی، کند و خسته نمیشود و همواره گویاست؛ این قرآن است که با آن میتوانید راه حق را بنگرید و با آن سخن بگویید و به وسیلهی آن بشنوید. بعض قرآن از بعضی دیگر سخن میگوید و برخی بر برخی دیگر گواهی میدهد. آیاتش در شناساندن خدا اختلافی نداشته و کسی را که همراهش شد، از خدا جدا نمیسازد. این فراز کلام حضرت که میفرمایند: تبصرون به یعنی به وسیلهی قرآن میبینید، اشاره به این است که قرآن مشتمل بر حکمت است و وجه شباهت قرآن با حکمت این است که نادانان به وسیلهی کتاب و حکمتها و موعظههایی که در آن است به مقاصد و مصالح دنیا و آخرت خود راهنمایی و بینا میشوند. کسانی را که در سایهی انوار آن گام بر میدارند، از راه حق بیرون نمیبرد و از رسانیدن آنها به مقصد اصلی تخلف نمیورزد. حضرت7 در جای دیگری، قرآن را هادی معرفی میفرمایند که گمراه نمیکند و سفارش میفرمایند که از قرآن در امور مدد بگیرید. و اعلموا أن هذا القرآن هو الناصح الذی لایغش، والهادی الذی لایضل، والمحدث الذی لایکذب....واتهموا علیه آراءکم واستغشوا فیه أهواءکم؛ آگاه باشید! همانا این قرآن پند دهندهای است که نمیفریبد، و هدایت کنندهای است که گمراه نمیسازد، و سخنگویی است که هرگز دروغ نمیگوید.... و رأی و نظر خود را در برابر قرآن متّهم کنید، و خواستههای خود را با قرآن نادرست بشمارید. و در بخشی از سخنانشان قرآن کریم را اینگونه معرفی میفرمایند: ارسله علی حین فترة من الرسل و طول هجعة من الأمم، وانتقاض من المبرم، فجاءهم بتصدیق الذی بین یدیه، والنّور المقتدی به، ذلک القرآن فاستنطقوه، ولن ینطق، ولکن أخبرکم عنه، ألا إنّ فیه علم مایأتی، والحدیث عن الماضی، و دواء دائکم، و نظم مابینکم؛ خداوند پیامبر9 را هنگامی فرستاد که پیامبران حضور نداشتند و امتها در خواب غفلت بودند، و رشتههای دوستی و انسانیت از هم گسسته بود. پس پیامبر9 به میان خلق آمد در حالی که کتابهای پیامبران پیشین را تصدیق کرد، و با نوری هدایتگر انسانها شد که همه باید از آن اطاعت نمایند، و آن نور، قرآن کریم است. از قرآن بخواهید تا سخن گوید، که هرگز سخن نمیگوید، امّا من شما را از معارف آن خبر میدهم، بدانید که در قرآن علم آینده و حدیث روزگاران گذشته است، شفا دهندهی دردهای شما، و سامان دهندهی امور فردی و اجتماعی شما است. قرآن کریم، همه چیز مربوط به هدایت را دارد و لذا حضرت7 توصیه میفرمایند که به وسیلهی قرآن خواستههای خود را از خدا بخواهید و با درستی قرآن به خدا روی آورید. 4. تاریخ و سرگذشت گذشتگان؛ حضرت امیر7 انسانها را به عبرتگیری از تاریخ و توجه به آثار گذشتگان دعوت میفرمایند و آثار آنان را مایه عبرت میشمرند: ...وکل حی فیها إلی فناء، أولیس لکم فی آثار الاولین مزدجرٌ، و فی آبائکم الماضین تبصرة و معتبر. إن کنتم تعقلون! أولَم تروا إلی الماضین منکم لایرجعون، وإلی الخلف الباقین لایبقون! أولستم ترون أهل الدنیا یصبحون و یمسون علی أحوالٍ شتّی: ...فمیّت یبکی و آخر یعزّی، وصریع مبتلی، و عائد یعود، و آخر بنفسه یجود، و طالب للدنیا والموت یطلبه، و غافل ولیس بمغفول عنه، و علی أثر الماضی )الماضین( ما یمضی الباقی؛ ... و هر موجود زندهای به سوی مرگ میرود. آیا نشانههایی در زندگی گذشتگان که بر جا مانده شما را از دنیا پرستی باز نمیدارد؟ و اگر خردمندید آیا در زندگانی پدرانتان آگاهی و عبرتآموزی نیست؟ مگر نمیبینید که گذشتگان شما باز نمیگردند؟ و فرزندان شما باقی نمیمانند؟ مگر مردم دنیا را نمینگرید که در گذشت شب و روز حالات گوناگونی دارند: یکی میمیرد و بر او میگریند، و دیگری باقیمانده به او تسلیت میگویند، یکی دیگر بر بستر بیماری افتاده دیگری به عیادت او میآید، و دیگری در حال جان کندن است، و دنیا طلبی در جستجوی دنیاست که مرگ او را در مییابد، و غفلت زدهای که مرگ او را فراموش نکرده است، و آیندگان نیز راه گذشتگان را میپویند...... این خطاب حضرت7 هشداری است بر اینکه بنگرند و پند گیرند که دنیا پایدار نیست و شایستگی دوام و بقا را ندارد و مردم را در تمام حالات از دنیا پرهیز میدهند هر چند رهایی از آن را دوست نداشته باشند، و این از بزرگترین مصلحتهاست که انسان محبوبی را که ناگزیر است از آن جدا شود، به تدریج رها کرده و نفس خود را به این امر رام کند. حضرت7 بعد از خواندن سورهی تکاثر میفرمایند: یاله مراماً ما أبعده! و زوراً ما أغفله وخطراً ما أفظعه، لقد استخلوا منهم أیّ مدّکر... أفبمصارع آبائهم یفخرون! ام بعدید الهلکی یتکاثرون! ... ولأن یکونوا عبراً أحق من أن یکونوا مفتخراً ولأن یهبطوا بهم جناب ذلّة، أحجی من أن یقوموا بهم مقام عزّة! لقد نظروا إلیهم بأبصار العشوة وضربوا منهم فی غمرة جهالة ...؛ شگفتا! چه مقصد بسیار دوری! و چه زیارت کنندگان بیخبری! و چه کار دشوار و مرگباری! پنداشتند که جای مردگان خالی است، آنها که سخت مایه عبرتاند... آیا به گورهای پدران خویش مینازند؟ و یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرو رفتهاند؟ ... آنها مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر! اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنی روی آورند، عاقلانهتر است تا آنان را وسیله فخر فروشی قرار دهند! اما بدانها با دیدههای کمسو نگریستند و با کوتهبینی در امواج نادانی فرو رفتند... حضرت7 افرادی که با دیدههای مریض نگاه کردند و به همین دلیل معایبشان بر آنان مخفی ماند، را سرزنش میفرمایند. أی مدّکر این فراز از عبارت، برای اهل بصیرت به بهترین وجه مایهی عبرت و پند گرفتن میباشد، زیرا سؤال حکایت از امر عجیبی میکند که آنها به چه چیز افتخار و مباهات میکنند. از دیدن گورهای مردگان، باید انسان متواضع شود و به خواری خود پی ببرد که لازمهی آن، کوچکی در برابر عزت و ارجمندی خداوند است. کلمهی "أبصار" به "عشوه" اضافه شده است. زیرا میان آنها مناسبتی وجود دارد و چنین است که آنان با دیدههای دلشان که پردهی ناآگاهی و جهل نسبت به احوال مردگان آن را فرا گرفته بوده به آنها مینگرند، و در این راه کورکورانه و ناآگاهانه سیر میکنند. حضرت امیر7 در وصیت خود به امام حسن7 میفرمایند: نکات حساس و آموزنده و ارزندهی تاریخی را بر قلبت عرضه کن تا از تجارب گذشتگان بهره ببری و آنچنان بیندیش و بپندار که گویا در آیندهی نزدیک، تو نیز مانند یکی از آنان خواهی بود که دوستانت را رها کرده و به دیار غربت سفر میکنند. بیندیش که باید چه کنی. تاریخ جزء علوم آلی است و شناخت آن به منظور بهرهگیری از نکات حساس آن مطلوب میباشد و حضرت7 نیز مردم را به دقت و تفکر در آن وا میدارد که خود این امر موجب باز شدن چشم باطن و ایجاد دیدی واقعی و نگرشی صحیح به زندگی میشود.
[ سه شنبه 89/6/16 ] [ 12:43 عصر ] [ علی فغانی ]
|
||
[ طراحی : عشق آباد شهر من ] [ Weblog Themes By : iran skin ] OnlineUser |